کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در که جز این خانه ، مرا نیست پناهی

نه من آنم که زلطف و کرمت چشم بپوشم
نه تو آنی که کنی منع گدا را زنگاهی


در اگر باز نگردد ، نروم باز به جایی
پشتِ دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی

تو کریمی و  دو صد کوه به یک کاه ببخشی
من بیچاره چه سازم که ندارم پَرِ کاهی

سوز دوزخ به از این کز شرر عشق نسوزم
به بهشت ندهم گر بدهی شعله آهی

سوز ده تا که بسوزد زغمت سخت درونی
اشک ده تا که بگرید زغمت نامه سیاهی

چون بدوزخ زدهان شعله صفت سر بدر آرد
این زبانی که دل شب به تو گفته است الهی