چوب ظالم بر لبِ خشکیدهات میخورد
از وجود خواهرت زینب رمق میبُرد
وای از دلم برادر
غم حاصلم برادر
لبهای غرقِ خونت
شد قاتلم برادر
یابن الزهرا ـ حسین زینب
دم به دم با ناسزا شرمندهام می کرد
ضربهای میزد همان دم خنده ام میکرد
کارِ دلم جنون شد
از غصه غرقِ خون شد
دیدم که چوب محمل
یک لحظه لالهگون شد
یابن الزهرا ـ حسین زینب