چوآمد از جَنان دُخت پیمبر

زخاکستر گرفت آن رأس انور


کشید از سینه آه و ناله از دل

که ای سر روی خاکت داده منزل؟



شود مادر به قربان سر تو

به خون آغشته رأس اطهر تو


تویی آن نوگل باغ پیمبر

لبت از تشنگی خشکیده حنجر


به اشک دیدگان از چهره تو

بشویم خاک و خون از دیده تو


تو جایت بوده در آغوش مادر

گهی در صدر و بر دوش پیمبر


ترا داده خدا در عرش جایی

چرا‌ای سر در این مطبخ سرایی