همین که خیمه ی زینب بپا شد
غم و غصه تو قلب خیمه جاشد
عقیله چشماش از غم خیس آبه
توی سینه ش یه بغض کهنه وا شد


به غصه عادت کردیم
پر از غم و پر دردیم
حسین بیا برگردیم


داداش رسیده موسم جدایی
داره میاد به گوش من صدایی
دارم می بینمت رو نیزه هایی

 

مبادا سایه ت از سر کم شه اینجا
دلم دریایی از ماتم شه اینجا
مبادا خواهرت بعد از علمدار
اسیر دست نامحرم شه اینجا


حرم عزا می گیره
فراق تو تقدیره
رباب داره میمیره


اینجا یه دنیا درد و اضطرابه
اینجا برای ما قحطی آبه
زینب به فکر اصغر ربابه