ما گدایان و فقیر سر راه حسنیم
ما همه شیفتۀ نیم نگاه حسنیم


همه هستیم سیاهی سپاهی که نداشت
پیش مرگان علمدار سپاه حسنیم


گر ندیدیم به دنیا رخ زیبایش را

وقت جان دادن خود چشم به راه حسنیم


بین تاریکی دنیا نظری کرد به ما

ما هدایت شدۀ چهرۀ ماه حسنیم


تا توانسته جواب دل ما را داده

حال، ما را به عزا خوانده جوابش نکنیم


مثل شمعی به هوای غم مادر شد آب
کاش ما بیشتر از این دگر آبش نکنیم


بر روی تک تک ما مادر او کرده حساب
گفته هر کس حسنی نیست حسابش نکنیم


فاطمه سوخت از این که حسنش یار نداشت
در مدینه أحدی با پسرش کار نداشت


گل ریحانۀ زهرا چه به روزت آمد
چه شده با جگر تو که چنین سبز تنی


خوب شد مادر تو زودتر از دنیا رفت
ورنه می دید جگرپاره و خونین دهنی


تیرباران شدی و از کفنت هیچ نماند

بهتر این است بگوئیم تو هم بی کفنی


تیرها تا بدن پاک تو را بوسیدند
آن طرف تر همه بر داغ تو می خندیدند