شهر زیبای مدینه شده آبستن صد فتنه و بیداد
که تا حشر به گردون رود از حنجرة اهل ولا ناله و فریاد
که در ازمنة دهر ندارد کسی این حق کشی و ظلم و ستم یاد
که در ازمنة دهر ندارد کسی این حق کشی و ظلم و ستم یاد
گل آرزوی ملت اسلام به تاراج خزان رفته
محمد که بود جان گرامی جهان ها ز جهان رفته
عجیب است که بعد از دو مه و نیم غدیر نبوی گشته فراموش
عدالت ز جفا خانه نشین گشته، بیدادگری سر به در آورده،
مولای دو عالم شده بی یاور و در خانة در بسته
که آتش زده با شعلة فریاد درون ارض و سما را **
که قرآن شده پامال و فراموش شده حرمت پیغمبر و دین و علی و آل
به درون کینة مولا نه حیایی و نه شرمی ز رسول و علی و حضرت زهرا،
در خانه ستادند ز بیداد زبان را به جسارت بگشادند
در از قهر به روی همه بستی،
بسوزیم حسین و حسن و فاطمه ات را
کشیدند ز دل ناله که ای ختم رسل سر به درآور ز دل خاک و ببین غربت ما را**
که مظلومی او تا ابدالدهر بود بر همه معلوم،
به جرأت شده با ذات خدای احد قادر دادار،
پس از رحلت پیغمبرش آمادة پیکار،
چه خواهید ز آل نبی و شیر خدا حیدر کرار،
دریغا که همان عهدشکن های دو روی همه غدار
عوض شرم و حیا پاسخشان شد شرر نار،
ز بیت¬الحرم وحی بر آمد شرر و دود سوی گنبد دوار،
خدا داند و زهرا که چه رخ داد میان در و دیوار،
به هواداری او محسن ششماهه سپر شد
**
نفس فاطمه از درد درون قفس سینة افروخته پیچید
که می خواست شود زیر و رو از نالة او شهر مدینه
که می خواست شود زیر و رو از نالة او شهر مدینه
چه بگویم که سخن در جگرم لختة خون گشته
و یا مانده به رویم اثر سیلی و انگار که پشت در آن خانه ز شلاق ستم گشته تنم یکسره مجروح
نباشم به خدا شیعه اگر حس نکنم آن همه دردی که فرو ریخت به جان تن زهرا
شرر آتش جان و دل کل محبان علی را بنشاند
ز عدو دادِ دل مادر مظلومة خود را بستاند،
بگشایید به تعجیل ظهورش همه شب دست دعا را