به سیاهی زندان ، حال دل من شد زار

چه جفا ها بر من کرد ، هارون جنایتکار


در حال مناجات و در ، موقع رکوع و سجود

سندی لعین میزنه ، من و با تمام وجود

مظلوم و غریبم من...


ای خدا خلاصم کن ، از زندان این ملعون

بسکه مصیبت دیدم ، دل مادرم شد خون


از بسکه شکنجم داده ، دشمنم دیگه خسته شد

به ساق پای مجروحم ، غل آهنین بسته شد

مظلوم و غریبم من...


برای رضای تو ، به راه دین و قرآن

چه مصیبتا دیدم ، ای خدا تو این زندان


ناسزای سندی شده ، غصه ی دل خون من

تازیانه میزد همش ،  به بدن کم جون من

مظلوم و غریبم من...


هر زمانی که اینجا ، میرسه جونم بر لب

گریه میکنم یاد ،  ام المصائب ، زینب


اونی که به هر جا دلش ، میگیره سراغ حسین

تازیانه و کعب نی ، قد خم و داغ حسین

سیدنا یا مظلوم...