باز این چه شورش است، پریشان شدم حسین

ماه محرّم آمد و گریان شدم حسین

 

تا که هلال ماه عزایت حلول کرد

دل بیقرار و بی سرو سامان شدم حسین

 

این سفره های روضه پر از رزق و برکت است

شکر خدا دو مرتبه مهمان شدم حسین

 

ممنونم از نگاه کریمانه ات که باز

ماندم، گدای بزم محبّان شدم حسین

 

با اینکه پر گناهم و شرمنده ام ولی

بخشیده ای که شامل احسان شدم حسین

 

از لحظه ای که اذن محرّم گرفته ام

بی تاب قصه ی لب عطشان شدم حسین

 

وقتی ز خون تو رگ اسلام تازه شد

قطعاً به خاطر تو مسلمان شدم حسین

 

دستم به کربلا شب اوّل نمی رسید

پس عازم بهشت خراسان شدم حسین