ای یوسف کنعان زهرا
مجنون همه هستی تو لیلا
ای مهر و ماهم دیده به راهم
پس کی میآیی
بی تو خرابم دیده پر آبم
وای از جدایی
ای سید و امیرم بر زلف تو اسیرم
روی تو را ندیده ای وای اگر بمیرم
بیا عزیز زهرا
بی تو نمانده صبر و تابم
یکشب بیا آقا به خوابم
بینم جمالت بر چهره خالت
ای آرزویم
افتم بپایت جانم فدایت
ای آبرویم
کاش از غمت فداشم از غصه ها رهاشم
چه میشود که با تو راهی کربلا شم
بیا عزیز زهرا
کرب و بلا غوغای محشر
لب تشنه شاهی زیر خنجر
در پیش خواهر جسم برادر
شد پاره پاره
پستی زکینه بر روی سینه
پا میگذاره
ساقی پی سبو رفت با خشکی گلو رفت
یک نیزه بین مقتل در حلق او فرو رفت
وای از خیام گر گرفته
آتش پر چادر گرفته
زینب پریشان دنبال طفلان
میبیند آزار
وای از جسارت لحظه غارت
پس کو علمدار
خون چهره آسمان است زینب بریده جان است
انگشتر حسین در انگشت ساربان است