اولی سنگ بر سر و رو زد

قبضه یِ دشنه را به ابرو زد

دومی نیزه ای به پهلو زد

پیرمردی عصا به بازو زد

 

چقَدَر دوره کرده اند تورا

چند صد قطعه کرده اند تورا

 

گرگها ریخته اند رویِ سرت

همه زوزه کشان به دور و برت

لخته خون میچکد ز بال و پرت

یکنفر هم نشسته بر کمرت

 

پشت و رویت نموده چندین بار

خنجرش کُند میبُرَد انگار

 

قامتِ من خمیده شد ای وای

یا غیاثت شنیده شد ای وای

پیکر ِ تو دریده شد ای وای

سرت از تن بریده شد ای وای

 

تا که یک نیزه بر دهانت خورد

مادرت دست را به پهلو بُرد

 

تا که صد تیر در تنت جا شد

باز از دور شمر پیدا شد

ارباً اربا دوباره معنا شد

بر سر ِ غارت تو دعوا شد

 

بُرد انگشتر ِ تورا خولی

زرهِ پیکر تورا خولی

تا به کوفه سر ِ تورا خولی

معجر ِ خواهر تورا خولی

 

تا به گودال دلبرم جان داد

همه یِ چشم ها به من افتاد

 

نیزه داران مقابلت هستند

پلک نیمه باز ِ تورا بستند

 

نامرتب شده ست اعضایت

خس خس افتاده در نفسهایت