اهل غربت و غم

اهل غصه و آه

داره کاروانی میاد از راه

خیلی بی قرارو با یک حال جان کاه

داره کاروانی میاد از راه میاد از راه

 

حسین سردار و سالاره

ابا الفضلش علمداره

رقیه داره و قاسم

علیِ اکبری داره


رباب و طفل شیر خواره

چه قدر زینب دلش زاره

داره حس میکنه اینجا که از حالا عزاداره


رسیده کربلا زینب ولی از غصه جون میده

میگه داداش کجاست اینجا که داره بوی خون میده

امون ای دل امون ای دل

 

زینب با غم و آه

میگه با چشم تر

برگردیم حسینم شدم مضطر شدم مضطر


میگه ای برادر

ای دلدار خواهر

برگردیم حسینم شدم مضطر

 

توی قلبم شده غوغا بیا برگردیم از اینجا

ببین داره میاد بوی جدایی از تو این صحرا


میترسم که بشم تنها اسیر غصه و غم ها 

تو رو از دست بدم داداش

از این غم آه و واویلا

 

میترسم من از اون لحظه بخوای تنها بری داداش

من این پایین تو اون بالا روی نی ها بری داداش

امون ای دل امون ای دل

 

بی تاب و پریشون

میترسم از اینجا

چی باید ببینم تو این صحرا تو این صحرا


میترسم بیوفتی

تنها دست اعدا

چی باید ببینم تو این صحرا


ببینم که بشه محشر

علی اکبر بشه پرپر

رباب دلشوره داره بد جوری واسه علی اصغر

ببینم با دل مضطر تو رو ای دلبر خواهر

ببینم سمت تو دارن میان با نیزه و خنجر


الهی که نبینم اون دمی رو که گرفتاری

ته گودالی و تنها نه یار و نه علم داری


میترسم من از اون لحظه بخوای تنها بری داداش

من این پایین تو اون بالا رو ی نی ها بری داداش


الهی که نبینم اون دمی رو که گرفتاری

ته گودالی و تنها نه یار و نه علم داری

 

امون ای دل امون ای دل

امون ای دل امون ای دل




دریافت