آهم رسد به گردون اشکم به رخ روانه

شد قسمتم که شویم جسم تو را شبانه


ای یار مهربانم فاطمه ی جوانم


امشب رسیده دستم بر بازوی شکسته

بنشینم و بگریم بر پهلوی شکسته


ای یار مهربانم فاطمه ی جوانم


در موسم جوانی از من تو را گرفتند

با ضرب تازیانه دیگر چرا گرفتند


ای یار مهربانم فاطمه ی جوانم


بر پیکرت بریزیم از اشک خود ستاره

غسل تو گشته بر من شهادت دوباره


ای یار مهربانم فاطمه ی جوانم


با چشم بسته خود بر من نظاره داری

چرا به هر دو گوشت یک گوشواره داری


ای یار مهربانم فاطمه ی جوانم


چون من کسی ندارد مراسم شبانه

هم غسل مخفیانه هم دفن مخفیانه


ای یار مهربانم فاطمه ی جوانم


بر یار مهربانم خون گریه کن مدینه

هم بر مدال بازو هم بر مدال سینه


ای یار مهربانم فاطمه ی جوانم