دست و پایم به هم از پَر زدنت پیچیده

چه کنم با تو که اینگونه تنت پیچیده


لااقل کاش به جسمت زره ای میکردم

استخوانت شده با پیرُهَنَت پیچیده


تو چنان شیشه یِ عطری که شکسته شده ای

همه جا نافه یِ مُشکِ خُتَنَت پیچیده


گُل ِ من لَحن ِ عمو گفتن ِ تو برگشته

زیر ِ مرکب شده طرز ِ سُخَنَت پیچیده


اینهمه ریخت و پاشی که شده با تن ِ تو

گردبادی ست که در انجمنت پیچیده


اثر ِ موم عسل یا سُمِّ مرکب بوده

که زبانِ تو به دور ِ دهنت پیچیده


به تلافیِ مدینه به تنت پا زده اند
تا که شد نعره یِ ابن الحسنت پیچیده


ارباً اربا چو علی اکبر لیلا شده ای
در عبا جمع کنم بسکه تنت پیچیده